رانجو

لغت نامه دهخدا

رانجو. ( اِ ) پروانه. ( ناظم الاطباء ) ( از شعوری ج 2 ورق 14 ) :
بشب آتش بعالم این چنین بوده دگر باره
که بستد آتش میر مغل از موج رانجو را.شیخ آذری ( از شعوری ).اما به این معنی در جای دیگر دیده نشد.

فرهنگ فارسی

پروانه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال راز فال راز استخاره کن استخاره کن فال چای فال چای