( ثومة ) ثومة. [ م َ ] ( ع اِ )یکی سیر. || بند شمشیر. برازبان شمشیر. ثومة. [ م َ ] ( اِخ ) ابن مخاشن. پدر قبیله ای است. ثومة. [ ث ِ وَ م َ ] ( ع اِ ) درختی است بزرگ بی بار خوش بوی تر از آس و از آن مسواک سازند و آن در بثراء روید. ثومه. ( اِخ ) قلعه ای است در یمن. ( مراصد الاطلاع ).
فرهنگ فارسی
درختی است بزرگ بی بار خوش بوی تر از آس و از آن مسواک سازند و آن در بثرائ روید ٠