استاندن

لغت نامه دهخدا

استاندن. [ اِ دَ ] ( مص ) ستاندن. گرفتن. اخذ :
من زکوةاستان او در قحطسال
هم بصاعی باد می پیمود بس.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 207 ).

فرهنگ عمید

= ستاندن

فرهنگ فارسی

ستاندن: گرفتن، چیزی ازکسی گرفتن، بازگرفتن چیزی ازکسی، ستانیدن وستدن واستدن وبستدن نیزگفته اند
ستاندن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال لنورماند فال لنورماند فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال ورق فال ورق