معانه

لغت نامه دهخدا

( معانة ) معانة. [ م َ ن َ ] ( ع اِمص ) معونة. یاری گری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مَعوُنَة. مَعونَة. مَعون ، یاری و کمک. ( از اقرب الموارد ). || یاری دادن. ( منتهی الارب ). یاری گری. ( ناظم الاطباء ).
معانة. [ م ُ عان ْ ن َ ] ( ع مص ) عِنان. برابری کردن. ( تاج المصادر بیهقی ). عنان. معارضه کردن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

عنان برابری کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال تماس فال تماس فال جذب فال جذب فال ماهجونگ فال ماهجونگ