مدخوله

لغت نامه دهخدا

( مدخولة ) مدخولة. [ م َ ل َ ] ( ع ص ) نخلة مدخولة؛ خرمابن میان پوسیده. ( منتهی الارب )؛ عفنةالجوف. ( متن اللغة )( از اقرب الموارد ). || امراءة مدخولة؛ زن شوی دیده. ( منتهی الارب ) ( صراح ). رجوع به مدخوله شود.
مدخوله. [ م َ ل َ / ل ِ] ( ع ص ) مدخولة. زن شوی دیده. که شوی با او هم بستر شود. زن که شوی با او بخفته است. ( یادداشت مؤلف ). زن دوشیزگی ربوده و شوی دیده. ضد باکره. ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ عمید

زن شوهردیده.

فرهنگ فارسی

(اسم و صفت ) مونث مدخول . ۱- داخل شده . ۲ - زنی که در عقل وی فساد بود . ۳- زن لاغر . ۴- خرمابن میان پوسیده . ۵ - زن شوهر دیده غیر باکره جمع : مدخولات .
خرمابن میان پوسیده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم