عوران

لغت نامه دهخدا

عوران. ( ع ص ، اِ ) رکیة عوران ؛ چاه شکسته ریخته ، مذکر و مؤنث وواحد و جمع در آن یکسان است. ( از منتهی الارب ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). ج ِ أعوَر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). رجوع به اعور شود.
- عوران الکلام ؛ سخنانی که گوش آنها را رد کند و دور سازد. واحد آن عَوراء است. ( از اقرب الموارد ).
- عوران قیس ؛ پنج تن شاعر اعور بوده اند. ( از اقرب الموارد ). پنج کس شاعرند: تمیم بن ابی ، راعی ، شماخ ، ابن احمر، و حمیدبن ثور. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

رکیه عوران : چاه شکسته ریخته مذکر و مونث و واحد و جمع در آن یکسان است جمع اعور
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال چوب فال چوب فال چای فال چای فال نوستراداموس فال نوستراداموس