طغام

لغت نامه دهخدا

طغام. [ طَ ] ( ع ص ) ناکس و فرومایه از مردم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) : روزی رندی با طعام طغام و اوباش مشغول بود. ( جهانگشای جوینی ). || هیچکاره. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). فرومایگان. ( مهذب الاسماء ). || فرومایه از مرغان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرغان زبون. ( منتخب اللغات ). طغامة یکی. مذکر و مؤنث و واحد و جمع در آن یکسان است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

فرهنگ عمید

اشخاص فرومایه، اوباش.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال سنجش فال سنجش فال حافظ فال حافظ فال قهوه فال قهوه فال احساس فال احساس