صرفان

لغت نامه دهخدا

صرفان. [ ص َ / ص ِ ] ( ع اِ ) شب و روز. ( اقرب الموارد ).
صرفان. [ ص َ رَ ] ( ع اِ ) مرگ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || مس و قلعی. ( منتهی الارب ). النحاس و الرصاص. ( اقرب الموارد ). اسرب که قلعی گویند. ( برهان قاطع ). || نوعی از خرما. ( برهان قاطع ) ( مهذب الاسماء ). نوعی از خرمای گران سنگ سخت مضغ که بیشتر از جهت کفایت بخرج صاحب عیالان بسیارخرج و مزدوران و بندگان آید یا آن صیحانی است و از امثال ایشان است : صرفانة رِبعیة تصرم بالصیف و تؤکل بالشتیة. ( منتهی الارب ).

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] صَرَفان یعنی عجوه یا نوعی از آن است.
۱. ↑ محمد باقر مجلسی جواهر الکلام، ج۳۶، ص۴۸۸.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۵، ص۷۳.
...
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال قهوه فال قهوه فال نخود فال نخود فال ارمنی فال ارمنی فال لنورماند فال لنورماند