شیه

لغت نامه دهخدا

شیه. [ ش َی ْ ی ِه ْ] ( ع اِ ) ج ِ شاة. ( منتهی الارب ). رجوع به شاة شود.
شیه. [ ی َ / ی ِ ] ( از ع اِ ) علامت. نشان. زیور ( در اسب ). رنگ مخالف بدن. خال. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به شیة شود. || شیهه و بانگ اسب :
چنان با شیه حمله کرد ادهمش
که در حمله خون شد خوی از ادرمش.اسدی.
شیه. [ ش َی ْه ْ / شی َ / شی ِ ] ( اِ ) بانگ و آواز. ( منتهی الارب ). || شیهه و بانگ اسب. شنه. ( ناظم الاطباء ).
شیه. [ ش َی ْه ْ ] ( ع مص ) عیب کردن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || چشم زدن به کسی. ( اقرب الموارد ).
شیه. [ ش َی ْه ْ ] ( ع اِ ) ج ِ شاة. ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به شاة شود.
شیه. [ ش َ ی َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش رودسر شهرستان لاهیجان. سکنه آن 130 تن. آب آن از چشمه سار. شغل اهالی زراعت و نوازندگی. اکثر مردان به نواختن موسیقی محلی آشنا هستند و در عروسیهای آبادیهای مجاور شرکت می کنند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ).

فرهنگ فارسی

جمع شاه

دانشنامه عمومی

شیه (مجارستان). شِیه ( به مجاری: Sellye ) یک شهر در مجارستان است که در ناحیه شیه واقع شده است و ۲۵٫۱۸ کیلومتر مربع مساحت و ۲٬۹۱۱ نفر جمعیت دارد.
شهرهای گناس اشتیریا و گروبیشنو پلیه خواهرخوانده های شِیه هستند.

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی شِیَةَ: علامت - داغ - نشانه
ریشه کلمه:
وشی (۱ بار)
. شیه: نشان و رنگی است در حیوان مخالف رنگ اصلیش. در مصباح گوید شیه به معنی علامت، اصل آن وَشْی و آن در رنگهای چهارپایان سیاه است در سفید یا بالعکس. ولی قید سیاه و سفید بی جاست زیرا بقره بنی اسرائیل زرد یکدست بود در مجمع فرمود: آن رنگی است مخالف رنگ عمومی شی‏ء یعنی: آن گاو زمین را شخم نمی‏کند، از عیوب سلامت است و یکرنگ است و خال ندارد این لفظ یکبار بیشتر در قرآن مجید نیامده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم