لغت نامه دهخدا
مرا دعوی چه باید کرد شیری
که آهویی کند بر من دلیری.نظامی.|| دلیری کردن. شجاعت و دلاوری نمودن. ( یادداشت مؤلف ) :
بکن شیری آنجا که شیری سزد.فردوسی ( ازامثال و حکم ).با سگی این چنین که شیری کرد
کیست کاین آشنا دلیری کرد.نظامی.ز شیری کردن بهرام و زورش
جهان افکند چون بهرام گورش.نظامی.به دل گفت آن به که شیری کنم
درین ترسناکان دلیری کنم.نظامی.به جای بزرگان دلیری مکن
چو سرپنجه ات نیست شیری مکن.سعدی.