دگرۀ پوچ
جمله سازی با دگرۀ پوچ
مال و ملک و دولت دنیا همه هیچ است!هیچ! پوچ کردن عمر بهر هیچ، ای نادان بس است
کمر از موجه خویش است مرا چون دریا چون حباب از سر پوچ است کلاهی که مراست
و بر همه افتخارات پوچ و پوسيده چندين و چندين هزار ساله تاريخ اين بشر گمنام وگاهى از درد پست تر، تنها يك كلام فرمود:
پوچ و بیمعنی است. با این حال، در حالت کلیتر، این جایگزینی همانی، برای آنکه دو لیترال همانسازی شوند، لازم است.
شکسپیر به ما نمیگوید او نماینده چیست؛ تقدیر کور، پوچی جهان یا پیروزی عدالت؟
پیش دریا از صدف گوهر سراپا گوش شد گفتگوی پوچ چندین ای حباب از بهر چیست؟
سر چه باشد کس نبازد در ره داغ جنون؟ این کدوی پوچ را در کار این زنبور کن
درین دریا که باشد هرکفش مشتی پراز گوهر نگشتی چون حباب پوچ از کسب هوا غافل