شکایت بردن

لغت نامه دهخدا

شکایت بردن. [ ش ِ ی َ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) گله کردن. شکوه نمودن. اظهاردرد و شکایت کردن. ( از یادداشت مؤلف ) :
از دشمنان برند شکایت بدوستان
چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم ؟سعدی.چه دشمنی که نکردی چنانکه خوی تو باشد
به دوستی که شکایت به هیچ دوست نبردم.سعدی.سعدی ز دست دوست شکایت کجا برم
هم صبر بر حبیب چو صبر از حبیب نیست.سعدی.پسر از بی طاقتی شکایت پیش پدر برد. ( گلستان ).
از دشمنان برند شکایت به نزد دوست
چون دوست دشمن است شکایت کجا برم ؟اظهری ( از امثال و حکم ).

فرهنگ فارسی

گله کردن شکوه نمودن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال راز فال راز فال رابطه فال رابطه فال تک نیت فال تک نیت فال شمع فال شمع