سراندازی. [ س َ اَ ] ( حامص مرکب )مستی به خرام و تبختر کردن. ( آنندراج ) : قلم صنع کند رقص سراندازیها دست قدرت اگر این صورت زیبا بکشد.کمال خجندی ( از آنندراج ). || سر نهادن. سر بزمین نهادن بریدن را : من کمر بسته ام به دمسازی از تو تیغ و ز من سراندازی.نظامی.|| ( اِ مرکب ) پرده و نقاب. ( آنندراج ).
فرهنگ فارسی
مستی بخرام و تبختر کردن یا سر نهادن سر بر زمین نهادن بریدن را .