زیرافکند. [ اَ ک َ ] ( ن مف مرکب ، اِ مرکب ) بمعنی زیرافکن است که نهالی و توشک و آنچه در زیر افکنده باشند. ( برهان ).زیرافکن. ( جهانگیری ) ( فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زیرافکن شود. || نام مقامی است از موسیقی که آن کوچک است. ( برهان ). نام پرده ای از دوازده پرده ٔموسیقی. ( از یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : آه کز یاد ره و پرده عراق رفت از یادم دم تلخ فراق وای کز تری زیرافکند خرد خشک شد کشت دل من دل بمرد.مولوی ( مثنوی چ خاور ص 45 ).رجوع به زیرافکن شود.
فرهنگ عمید
= زیرافکن: آه کز یاد ره و پردۀ عراق / رفت از یادم دم تلخ فراق وای کز ترّیّ زیرافکند خُرد / خشک شد کشت دل من، دل بمرد (مولوی: ۱۲۳ ).
فرهنگ فارسی
( صفت اسم ) ۱ - تشک نهالی زیر انداز . ۲ - مقامی است از موسیقی کوچک .