ذوع

لغت نامه دهخدا

ذوع. [ ذَ ] ( ع مص ) از بیخ برکندن. از بن برانداختن. استیصال. || هلاک کردن. اجتیاح.

فرهنگ فارسی

از بیخ بر کندن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب استخاره کن استخاره کن فال راز فال راز فال حافظ فال حافظ