در پیچان

لغت نامه دهخدا

درپیچان. [ دَ ] ( ص مرکب ) مشکل. دشوار. مشوش. پیچدار. ( ناظم الاطباء ): عَسِر؛ کار درپیچان و دشوار. ( منتهی الارب ).
- درپیچان ساختن ؛ مشکل کردن. مشکل ساختن : لوی امره ؛ درپیچان ساخت کار او را. ( از منتهی الارب ).
- درپیچان شدن کار ؛ دشوار شدن آن. مشکل شدن کار. دشوار و غامض شدن کار. عسرت در کار پیدا شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). تَعَصّی. عَسَر. ( از منتهی الارب ). || درپیچنده. تابنده : خَجَوجاة؛ باد وزان درپیچان. || پیچیده. تابیده : زَعِل ؛ درپیچان از گرسنگی. مِقعار؛ مرد درپیچان لب در سخن. ( منتهی الارب ).
- درپیچان شدن ؛ پیچیده و تابیده شدن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- درپیچان موی ؛ مرغول موی. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).

فرهنگ فارسی

مشکل دشوار مشوش پیچدار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال احساس فال احساس فال سنجش فال سنجش فال ارمنی فال ارمنی