خون جام

لغت نامه دهخدا

خون جام. [ ن ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شراب انگوری. ( برهان قاطع ). خون بط. خون تاک. خون رز. خون دختر رز.

فرهنگ فارسی

کنایه از شراب انگوری خون بط
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال شمع فال شمع استخاره کن استخاره کن فال لنورماند فال لنورماند