حلوه

لغت نامه دهخدا

( حلوة ) حلوة. [ ح ُ وَ ] ( ع ص ) مؤنث حُلو. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به حلو شود.
حلوة.[ ح ُ وَ ] ( ع اِ ) نام قسمی ریش [ جراحت ] که بر تن آدمی پدید آید. ( قانون بوعلی کتاب 3 چ تهران ص 89 ).
حلوه. [ح َ وِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. ناحیه ای است واقع در دشت گرمسیر و دارای 100 تن سکنه است. از چاه مشروب میشود. محصولاتش غلات و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفه جامع هستند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز

دانشنامه عمومی

حلوه (لبنان). حلوه ( به عربی: حلوة ) یک منطقهٔ مسکونی در لبنان است که در شهرستان راشیا واقع شده است. حلوه ۱٬۴۵۰ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
حلوه (میرآباد). حلوه، روستایی در دهستان ملکاری غربی بخش زاب شهرستان میرآباد در استان آذربایجان غربی ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۳۱۸ نفر ( ۷۸ خانوار ) بوده است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم