حسرت کش

لغت نامه دهخدا

حسرت کش. [ ح َ رَ ک َ ] ( نف مرکب ) آرزومند. خواهنده :
کینه میورزند با حسرت کشان دوره گرد
بخشد انصافی خدا پهلونشینان ترا.میرزا سلیمان حسابی اصفهانی.ای سوز عشق فارغم از قید هوش ساز
حسرت کش بهار مکن در خزان مرا.دانش ( از آنندراج ).تمنا ساخت این کار از برایم
که بر حسرت کشانم حسرتی نیست.ظهوری.

فرهنگ فارسی

آرزومند خواهان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم