حرن

لغت نامه دهخدا

حرن. [ ح َ ] ( ع مص ) ندافی کردن پنبه را. || حرن در بیع؛ زیادت و کم نکردن در آن. ( منتهی الارب ).
حرن. [ ح ُرْ رِ ] ( اِخ ) شهری است بنزدیکی آمِد.

فرهنگ فارسی

شهریست بنزدیکی آمد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال نخود فال نخود فال حافظ فال حافظ فال پی ام سی فال پی ام سی فال انگلیسی فال انگلیسی