جان داور

لغت نامه دهخدا

جان داور. [ وَ ] ( ص مرکب ) داور جان. دادرس جان. آنکه داد جان خواهد :
گویمت کامروز جانم رفت دوشی بر زنی
چون توئی جان داور جان حال جان چون بشنوی.خاقانی ( دیوان چ سجادی ص 296 ).رجوع به جان شود.

فرهنگ فارسی

داور جان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال امروز فال امروز فال چای فال چای فال فرشتگان فال فرشتگان