جاس

لغت نامه دهخدا

جاس. [ جاس س ] ( ع ص ) از جَس . دست پسودن چیزی را. ( از منتهی الارب ). || نبض گیر.
جاس. ( اِخ ) نام موضعی است که در شعر طرفه آمده است :
اَتعرف رسم الدار قفراً منازله
کجفن الیمانی زخرف الوشی ماثله
بتثلیث او نجران او حیث یلتقی
مِن َ النجد فی قیعان جاس مسائله.( از معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

دست بسودن چیزی را
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال احساس فال احساس فال نخود فال نخود فال نوستراداموس فال نوستراداموس