تنک کردن

لغت نامه دهخدا

تنک کردن. [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) گشاده و روان کردن چیزی زفت و سطبر را. ترقیق. رقیق کردن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : اکنون اصل آب هواست ، چون آب را تنک تر کنی هوا گردد. ( کتاب المعارف ). تنک کردن شیر را؛ به آب آمیختن آن را. تنک کردن گل را؛ آب آن را افزودن. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || از سطبری چیزی کم کردن. ( یادداشت ایضاً ). || از زمین بیرون کشیدن مقداری از گیاهان را تا فاصله میان آنان پیدا شود و بقیه به نیروتر گردند. ( از یادداشتهای مرحوم دهخدا ). رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱- نازک ساختن.۲ - کم حجم کردن . ۳ - پهن کردن گسترانیدن فرش .
گشاده و روان کردن چیزی زفت و سطبر را . ترقیق .

فرهنگستان زبان و ادب

[مهندسی منابع طبیعی- محیط زیست و جنگل] ← تُنُک سازی

دانشنامه عمومی

تنک کردن عملی در کشاورزی است که طبق آن گیاهان اضافه کنده شده و فضای رشد برای گیاهان دیگر فراهم می گردد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم