بی مونس

لغت نامه دهخدا

بی مونس. [ ن ِ ] ( ص مرکب ) ( از: بی + مونس عربی ) بی دوست و همدم. که هم صحبت ندارد:
افتاده چو زلف خویش در تاب
بی مونس و بی قرار و بی خواب.نظامی.رجوع به مونس شود.

فرهنگ فارسی

بی دوست و همدم . که هم صحبت ندارد .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم