عضیض

لغت نامه دهخدا

عضیض. [ ع َ ] ( ع مص ) گزیدن. ( از منتهی الارب ). به دندان گرفتن. ( از اقرب الموارد ). || به زبان گرفتن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || لازم گرفتن. ( از منتهی الارب ). ملازم گشتن. ( از اقرب الموارد ). عَض رجوع به عض شود.
عضیض. [ ع َ ] ( ع اِ ) سخت گزیدن. ( منتهی الارب ). گزیدگی سخت و شدید. ( از اقرب الموارد ). || قرین و همسال مرد. ( منتهی الارب ). قرین. ( اقرب الموارد ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال پی ام سی فال پی ام سی فال زندگی فال زندگی فال فنجان فال فنجان