بوی دادن

لغت نامه دهخدا

بوی دادن. [ دَ ] ( مص مرکب ) رایحه داشتن و بیشتر در رایحه های بد و نتن استعمال میشود. ( ناظم الاطباء ). از خود بوی متصاعد کردن :
تا صبر را نباشد شیرینی شکر
تا بید بوی ندهد بر سان داربوی.رودکی.نباشد در او زخم دل بی سرشک
که سودای نقدش دهد بوی مشک.میرزا وحید ( از آنندراج ).|| برشته کردن تخمه و پسته و بادام و مانند آنها. ( ناظم الاطباء ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم