بررو

لغت نامه دهخدا

بررو. [ ب َرْ، رَ / رُو ] ( نف مرکب ) بررونده.بالارونده. ( دهخدا در یادداشتی این کلمه را بجای آسانسور پیشنهاد کرده اند ).، بر رو. [ ب َ رِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرادف بر رخ.یک سمت رو. کنایه از رخسار. ( آنندراج ) :
گذشت از آن بر رو زلف با خطش سر زد
کنون نهاده ز هر حلقه چشم بر کمرش.کلیم ( آنندراج ).

فرهنگ فارسی

مرادف بررخ یک سمت رو .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی فال ابجد فال ابجد فال ای چینگ فال ای چینگ فال احساس فال احساس