باقی دار

لغت نامه دهخدا

باقی دار. ( نف مرکب ) نگهدارنده باقی. نگهدارنده مانده ٔچیزی. || که بر عهده او از حساب چیزی بود. که تسویه حساب نکرده باشد. که در آنچه بر عهده دارد مقداری بدهکار باشد. که از حاصل عملی مالی بر ذمه دارد. آنکه حساب خود را کاملاً تصفیه و بدهی خود راادا نکند. کسی که باقی داشته باشد و وام دار بود. ( ناظم الاطباء ). بدهکار پس از فاضل باقی کردن حسابها.

فرهنگ عمید

کسی که مقداری از مالیات یا بدهی خود را پرداخت نکرده.

فرهنگ فارسی

( اسم ) کسی که باقی داشته باشد آنکه مبلغی وام داشته باشد وامدار.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انگلیسی فال انگلیسی فال تک نیت فال تک نیت فال احساس فال احساس فال مکعب فال مکعب