بافرهی

لغت نامه دهخدا

بافرهی. [ ف َرْ رَ ] ( ص مرکب ) ( از: با + فرهی ). فرهمند. فره مند. باجلال. باعزت. نامدار. ( ناظم الاطباء ) :
دگر گفت کآمد بما آگهی
ز تو نامور مرد بافرهی.فردوسی.یکی ماه با او چو سرو سهی
خردمند بازیب و بافرهی.فردوسی.

فرهنگ عمید

بافروشکوه، باشوکت وجلال.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شمع فال شمع فال تماس فال تماس فال تک نیت فال تک نیت فال چوب فال چوب