لغت نامه دهخدا
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) صاحب کشف الظنون این کنیت را بی مخصص و ممیزی در ذکر مختصر مزنی در فروع شافعیه آرد و گوید: و اختصره ابومحمدو هو الذی یعبر عنه بالمختصر و توفی سنة..... و لخص هذه المختصر الامام ابوحامد محمدبن محمد الغزالی و سماه عنقودالمختصر... و ندانستیم این ابومحمد کیست.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) بیست و چهارمین از خانان خیوه که ازحدود سال 1154 هَ. ق. بدانجا فرمان میرانده است.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) تابعی است. او از ابی هریره و پسر ابومحمد از او روایت کند.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) از محدثین است. او از حسن و از او عکرمةبن خالد روایت کند.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) او از اصحاب ابن مسعود است و از او ابراهیم بن عبیدبن رفاعة روایت کند.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) محدث است. او از حسن و از او جریربن حازم روایت کند.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) از روات است. او از ابی کنانه و از او مالک بن دینار روایت کند.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ )ابراهیم بن خالد. مؤذّن مسجد صنعاء. از روات است.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) ابن ابراهیم بن یعقوب. او راست : الاخبار بفواید الاخبار.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) ابن ابی الاصبع. زکی الدین عبدالعظیم شاعر قیروانی. رجوع به ابن ابی الاصبع ابومحمد... و رجوع به عبدالعظیم... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) ابن ابی الاعین. محدث است و معاویةبن صالح از او روایت کند. و در کتاب ابن ابی حاتم بجای اعین اعیس آمده است.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) ابن ابی رباح. رجوع به ابن ابی رباح... و رجوع به عطأبن ابی رباح... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) ابن ابی زید. عبداﷲبن زید عبدالرحمن قیروانی. رجوع به عبداﷲ... و رجوع به ابن ابی زید... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) ابن ابی عباد. رجوع به حسن بن اسحاق یمنی... شود.
ابومحمد. [ اَ م ُ ح َم ْ م َ ] ( اِخ ) ابن ابی عقامه یمنی. رجوع به حسن بن محمد معروف به ابن ابی عقامه شود.