لغت نامه دهخدا
بارب. ( اِخ ) ( سنت ) از معصومات نصاراست و دختر مشرکی از اهالی ازمید [ بعلبک ] بود، وی بکیش نصرانی درآمد، و با وجود اصرار و ابرام پدرش دست از این آئین نکشید ودر نتیجه این سماجت از دست پدر آنقدر کتک خورد تا مرد و در زمره شهدا درآمد. ذکران وی روز 4 کانون اول است. نصاری تصویر او را بر برجی نقش کرده حافظ و حامی توپچیانش میدانند. ( از قاموس الاعلام ترکی ج 2 : باربه ). رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیه ترکی شود.
بارب. ( اِخ ) چشمه ای است مشهور و وسیع در ماوراءالنهر. ( آنندراج ).