ایزار

لغت نامه دهخدا

ایزار. ( ع مص ) نیرومند گردانیدن. ( ترجمان القرآن ). || در پناه آوردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || استوار کردن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). || بردن. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || پشتواره گردانیدن جهت کسی. || گران نمودن پشتواره را. || نهفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
ایزار. ( اِ ) شلوار. زیرجامه. پوشش. پای ازار :
آهن کن و ز جای بجه گرد برانگیز
کخ کخ کن و برگرد و بدر بر پس ایزار.حقیقی صوفی.دست بدستار برد و سیم بتو داد
پشت بدو آر تا گشایدت ایزار.سوزنی.او پیر و ضعیف بود بر عقابین کشیدند و هزار تازیانه بزدند که قرآن را مخلوق گوی و نگفت و در آن میانه بند ایزارش گشاده شد و دستهای او بسته بودند. ( تذکرة الاولیاء عطار ). نقلست که روزی در گرمابه بود یکی را دید بی ایزار بعضی گفتند او فاسقی است و بعضی گفتند او دهری است. ( تذکرة الاولیاء عطار ).تا پنج گز به پیراهن کنم و پنج گز بجهت ایزارپای. ( تذکرة الاولیاء عطار ).
ور آنانکه ایزار در پا ندارند
نظر کن چو خواهی که بینی عجایب.نظام قاری. || دستمال. رومال. بقچه. سفره. مئزر. فلزر یا رکویی بود که خوردنی در آن بندند. ( حاشیه فرهنگ اسدی چ اقبال ص 171 ) :
تو چشم مرا نیز بمالیده ازاری
روشن کن ازایرا که من ایزار ندارم.سنائی.آخر سوراخی بر کنار دریا کردم و همه روز می نشستم تا روزی کشتی دیدم ایزار بر سر چوبی کردم و بجنبانیدم تا کشتی آنجا آمد. ( مجمل التواریخ و القصص ). شیخ او را گفت ایزاری بر زبر این قرص ها انداز و چندان که میخواهی بیرون ایزار برمگیر. ( تذکرة الاولیاء عطار ).
پیشک آفتاب و بارانیست
بقچه دانست و جامه و ایزار.نظام قاری ( دیوان چ استانبول ص 34 ). || هر چیز که بر کمر بسته و ساقها را بدان بپوشانند مانند لنگ و لنگی. چادر :
سبلت چو کن مرغ کن و کفت برآور
بنمای بسلطان کمر ساده و ایزار.حقیقی صوفی.ایزاری درمیان بسته بود و گوشه ایزار از پشت فروزده بود. ( تفسیر ابوالفتوح ). رجوع به ازار شود. || ایزار. ایزاره. ازاره. هزاره. قسمی از دیوار که با آجریا سنگ یا جز آن برآرند از زمین تا کف طاقچه زیرین. ( یادداشت بخط مؤلف ). مخفف ایزاره و ازاره خانه را گویند و آن دیوار مقداری باشد از زمین خانه تا کنار طاقچه مرتبه پائین که هنگام نشستن پشت بر آن گذارند. ( حاشیه چهار مقاله نظامی چ معین چ زوار ص 34 ).چون مأمون به بیت العروس آمد خانه ای دید مجصص و منقش ایزار چینی زده خرم تر از مشرق در وقت دمیدن صبح. ( چهار مقاله ایضاً ). رجوع به ازار و ایزاره شود.

فرهنگ فارسی

(اسم ) مقداری از دیوار که از کف اطاق تا کنار طاقچ. مرتب. پایین را شامل است و بهنگام نشستن بدان تکیه دهند ازاره .
شلوار . زیر جامه . پوشش

دانشنامه آزاد فارسی

ایزار (Isar)
رودی به طول ۳۶۴ کیلومتر، در اتریش و آلمان، ریزابۀ رود دانوب. از تیرول(اتریش) سرچشمه می گیرد، از طریق باواریا و مرکزآن، مونیخ، در جهت شمال جریان می یابد و در نزدیکی دِگِندورفبه دانوب می ریزد.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال درخت فال درخت فال ای چینگ فال ای چینگ فال نخود فال نخود