اکسیر گر

لغت نامه دهخدا

اکسیرگر. [ اِ گ َ ] ( ص مرکب ) کیمیاگر. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اکسیرساز. اکسیری :
چو در کوره مرد اکسیرگر
فروبرده آهن برآورده زر.نظامی.بر آن گوهر انداخت اکسیر زر
به اکسیر خود کردش اکسیرگر.نظامی.و رجوع به اکسیری و کیمیاگر شود.

فرهنگ فارسی

کیمیاگر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال جذب فال جذب فال آرزو فال آرزو فال کارت فال کارت فال ای چینگ فال ای چینگ