( آلاف ) آلاف. ( ع اِ ) ج ِ اَلْف. هزاران. || ( ص ، اِ ) ج ِ اِلْف. الاف. [ اِ ] ( ع مص ) الف ( دوستی دادن ) کسی را به مکانی یا به کسی. ( منتهی الارب ). موءالفت. الاف. [ اُل ْ لا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ آلف. ( منتهی الارب ).
فرهنگ معین
( آلاف ) [ ع . ] ( اِ. ) جِ الف ، هزارها، هزاران .
فرهنگ عمید
( آلاف ) = اَلْف
فرهنگ فارسی
( آلاف ) جمع : الف هزارها هزاران . هزاران پادشاه سوئد در قرن ۱٠ م . یا الف بیورنسون پادشاه حدود ۹۳۲ م . یا الف اسکوتکو نونگ پادشاه سوئد ( حدود ۱٠۲۲ - ۹۶۵ ) . وی مسحیت بود . هزارها، جمع الف جمع آلف .