استادکاری

لغت نامه دهخدا

استادکاری. [اُ ] ( حامص مرکب ) صفت استادکار. مهارت :
بچابک دستی و استادکاری
کنی در کار این قصر استواری.نظامی.

فرهنگ فارسی

۱ - عمل استادکار مهارت تسلط و استادی در صنعتی یا حرفه ای . ۲ - کارفرمایی .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم