ابیه. [ اَ بی ی َ ] ( ع ص ) تأنیث اَبی. سرکش ( زن ). زن که زود تن درندهد. || زنی که ناخوش دارد آب را. || زنی که خواهش طعام شب نداشته باشد. || ناقه که فحل دیده و آبستن نشده است. ابیه. [ اِب ْ ی َ ] ( ع مص ) بازآمدن شیر به پستان. ابیه. [ اُب ْ ی َ ] ( ع اِمص ) تکبر. || بزرگی.
فرهنگ فارسی
تکبر بزرگی
دانشنامه عمومی
ابیه ( به لاتین: Abié ) در ساحل عاج است که در agnéby واقع شده است.
دانشنامه اسلامی
[ویکی الکتاب] معنی أَبِیهِ: پدرش معنی صِنْوَانٌ: هم ریشه (کلمه صنو به معنای شاخه و جوانهایست که از بیخ تنه درخت روئیده باشد مثلا گفته میشود : هما صنوا نخلة - این دو ، دو شاخه از یک درخت خرما است که از ریشه آن جوانه زده ، و فلان صنو ابیه - فلانی شاخه و جوانه پدر خویش است و تثنیه صنو ، صنوان ، و جمع ... ریشه کلمه: ابو (۱۱۷ بار)ه (۳۵۷۶ بار)