بادام شیرین

لغت نامه دهخدا

بادام شیرین. [ م ِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی بادام که مغز آن شیرین باشد. مقابل بادام تلخ.
بادام شیرین. ( اِخ ) دهی است از دهستان حسنوند بخش سلسله شهرستان خرم آباد در 3هزارگزی شمال الشتر و 3هزارگزی شمال راه شوسه خرم آبادبه الشتر. در دامنه واقع است. هوایش سرد با 150 تن سکنه. آبش از سراب و محصولش غلات ، حبوبات و شغل مردمش زراعت ، گله داری و راهش مالرو است. ساکنین از طایفه ٔحسنوند میباشند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
بادام شیرین. ( اِخ ) دهی است ازدهستان ای تیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد که در 30هزارگزی شمال باختری نورآباد و 15هزارگزی باختر راه شوسه خرم آباد به هرسین کرمانشاه واقع است. منطقه ای تپه ماهوریست. آب و هوایش سرد و دارای 60 تن سکنه میباشد. آبش از رودخانه دیزه و محصولش غلات و لبنیات است. شغل مردمش زراعت و گله داری و راهش مالرو است. ساکنین آن از طایفه تیوندند که در ساختمان و چادر زندگی میکنند و برای تعلیف احشام به الوار گرمسیری ییلاق و قشلاق مینمایند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).
بادام شیرین. ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان گور بخش ساردوئیه شهرستان جیرفت. در 60هزارگزی جنوب خاوری ساردوئیه و 5هزارگزی جنوب راه مالرو ساردوئیه - دارزین واقعست و دارای 27تن سکنه میباشد. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8 ).

فرهنگ فارسی

دهی از شهرستان خرم آباد
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت فال تماس فال تماس