انه

لغت نامه دهخدا

( آنه ) آنه. [ ن َ / ن ِ ] ( هندی، اِ ) شانزده یک ِ قیراط: الماسی بوزن پنج قیراط و دو آنه. || شانزده یک ِ روپیه.
آنه. [ ن َ / ن ِ ] ( پسوند ) َانه. چون در آخر اسماء ملحق شود دلالت کند بر یکی از معانی ذیل: مانند.مثل. چون. بطور. بگونه ٔ. لائق. درخور. سزاوار. متعلق به. مال. منسوب به. در حال. در وقت. بصفت. هر یک:
مستانه:
اندرین بود که از مستی و از غایت شرم
خواب مستانه در آن لحظه درآورد حشر.سنائی.ساکنان حرم ستر و عفاف ملکوت
با من راه نشین باده مستانه زدند.حافظ.یک ناله مستانه ز جائی نشنیدیم
ویران شود آن شهر که میخانه ندارد.؟مردانه:
چنین داد پاسخ بفرزانگان
بدان نامداران و مردانگان.فردوسی.مردانه دوختیم و کس از ما نمی خرد
رو رو زنانه دوز که مردانه میخرند.؟شاهانه:
همه موی شاهانه از سر بکند
همی ریخت بر تخت خاک نژند.فردوسی.هر گوشه یکی مستی دستی زده بر دستی
زآن ساقی هر مستی با ساغر شاهانه.مولوی.عاشقانه:
دلت بوصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه تست.حافظ.شبانه:
دام جهانست بر تو و خبرت نیست
گاهی مستی و گه خمار شبانه.ناصرخسرو.بدانش گرای و در این روز پیری
برون افکن از سر خمار شبانه.ناصرخسرو.داری سخن خوب گوش یانه
کامروز نه هشیاری از شبانه ؟ناصرخسرو.سحرگاهان که مخمور شبانه
گرفتم باده با چنگ و چغانه.حافظ.معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید.حافظ.پیرانه:
پسر را بکشتم به پیرانه سر
بریده پی و بیخ آن نامور.فردوسی.نیا چون شنید از نبیره سخُن
یکی پند پیرانه افکند بن.فردوسی.پدر چون دور عمرش منقضی گشت
مرا پیرانه پندی داد و بگذشت.سعدی.خوشتر از کوی خرابات نباشد جائی
گر به پیرانه سرم دست دهد مأوائی.حافظ.ماهیانه:
همان نیز هر ماهیانه دو بار
درم شصت،گنجی، بر او برشمار.فردوسی.

فرهنگ معین

( آنه ) (نِ یا نَ ) (پس. ) ۱ - پسوند ساختن قید از صفت: مردانه، دلیرانه. ۲ - گاه به آخر اسم و صفت ملحق گردد به معنای ذیل: مانند، مثل، لایق، متعلق به، منسوب به، در حال، در وقت، به صفت.

فرهنگ عمید

( آنه ) سکۀ رایج هندوستان، معادل یک شانزدهم روپیه.

فرهنگ فارسی

( آنه ) ( اسم ) ۱ - یک شانزدهم قیراط شانزده یک قیراط: الماسی بوزن سه قیراط و یک آنه. ۲ - یک شانزدهم یک روپیه.
سکه رایج هندوستان، یک شانزدهم روپیه
شاهزاده تروائی که ویرژیل شاعر بزرگ رومی وی را قهرمان منظومه خود که انئید نام دارد قرار داده است ٠ وی پسر ونوس و انخیس است ٠

دانشنامه عمومی

آنه. آنه ( به لاتین: Āne ) یک روستا در لتونی است که در شهرداری اوزونیکی واقع شده است آنه ۱٬۷۸۰ نفر جمعیت دارد و ۲ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.
انه (بلژیک). شهر انه ( به فرانسوی: Anhée ) در شهرستان دینان ( بلژیک ) در استان نمور در منطقه فدرال والوون در کشور بلژیک واقع شده است.

دانشنامه آزاد فارسی

اِنه
رجوع شود به:آینیاس

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی إِنَّهُ: یقیناً او
معنی أَنَّهُ: که او
معنی عَنْهُ: از او
معنی یُعِیدُ: باز می گرداند - بر می گرداند ("إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَیُعِیدُ"یعنی خدای تعالی هم برای اولین بار چیزی را پدید می آورد و هم چیزی را که قبلاً پدید آورده و از بین رفته را دوباره بر می گرداند)
معنی یُبْدِئُ: به وجود می آورد - باعث بوجود آمدن (چیزی) برای اولین بار می گردد - پدید می آورد("إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَیُعِیدُ"یعنی خدای تعالی هم برای اولین بار چیزی را پدید می آورد و هم چیزی را که قبلاً پدید آورده و از بین رفته را دوباره بر می گرداند)
معنی شَهِیدٌ: همیشه شاهد - همیشه گواه - مشاهده شده (صفت مشبهه گاهی به معنای اسم فاعل میآید، و گاهی به معنای اسم مفعول مثلاً در عبارت "سَنُرِیهِمْ ءَایَاتِنَا فِی ﭐلْئَافَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّیٰ یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ ﭐلْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أ...
معنی أَذَقْنَا: بچشانیم (کلمه ذوق - که فعل اذقنا از آن گرفته شده - به معنای آن است که چیزی را برای اینکه بفهمی چه طعمی دارد در دهان بگذاری. و اگر خدای سبحان درعبارت "وَلَئِنْ أَذَقْنَا ﭐلْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَؤُوسٌ کَفُورٌ...
معنی لُوطٍ: از پیامبران الهی و برادر زاده حضرت ابراهیم علیهم و علی نبینا السلام (لوط (علیهالسلام) رسولی بود از ناحیه خدای تعالی بسوی اهالی سرزمین مؤتفکات که عبارت بودند از شهر سدوم و شهرهای اطراف آن،که گفته شده چهار شهر بوده: 1 - سدوم 2 - عموره 3 - صوغر 4 - صب...
معنی قَائِمٌ: ایستاده -برپا -پا بر جا- ثابت قدم-قیام کننده (کلمه قیام بر وزن فیعال می باشدو قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است،چون قیام به معنای ایستادن است، و عادتا بین ایستادن و مسلط شدن بر کار ملازمه هست ودر فارس...
معنی قَوَّامِینَ: بسیار قیام کنندگان - بسیاربر پا دارندگان(کلمه قیام بر وزن فیعال می باشدو قیام بر هر چیز به معنای درست کردن و حفظ و تدبیر و تربیت و مراقبت و قدرت بر آن است،چون قیام به معنای ایستادن است، و عادتا بین ایستادن و مسلط شدن بر کار ملازمه هست ودر فارسی هم...
ریشه کلمه:
نهی (۵۶ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم