اندو

لغت نامه دهخدا

اندو. [ اَ دَ ] ( اِ ) گچ. || سبو و کوزه. ( ناظم الاطباء ).
اندو. [ اَ ] ( اِ ) به معنی اندرون باشد که مقابل بیرون است. ( برهان قاطع ) ( از آنندراج ) ( از انجمن آرا ) ( از هفت قلزم ). اندرون ؛ مقابل بیرون. ( ناظم الاطباء ) :
از آنجایگه شد به اندوی شهر
که بردارد از روی شادیش بهر.فردوسی ( از جهانگیری ).
اندو. [ ] ( اِ ) تره تیزک. ( فرهنگ رشیدی چ محمد عباسی ج 1 ص 160 ).

فرهنگ عمید

= اندرون

فرهنگ فارسی

تره تیزک
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال انبیا فال انبیا فال پی ام سی فال پی ام سی فال اعداد فال اعداد فال جذب فال جذب