امید بریده

لغت نامه دهخدا

امیدبریده. [ اُ دِ ب ُ دَ/دِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) امید بنومیدی رسیده. ( از آنندراج ) :
نومیدی وصال تو حسرت گذار بود
صد جا گره زدیم امید بریده را.طالب آملی ( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

امید بنومیدی رسیده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فنجان فال فنجان فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تک نیت فال تک نیت فال قهوه فال قهوه