اعبد

لغت نامه دهخدا

اعبد. [ اَ ب َ ] ( ع ن تف ) عابدتر. ( یادداشت مؤلف ): وابوالدرداء اعبد امتی و اتقاها. ( تاریخ الخلفا ص 33 ).حبط عملها و لو کانت اعبدالناس. ( از مکارم الاخلاق ).
اعبد. [ اَ ب ُ ] ( ع اِ ) ج ِ عبد. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ج ِ عبد، بنده. خلاف حر. ( آنندراج ). و رجوع به عبد شود.
اعبد. [ اَ ب َ ] ( اِخ ) نام مردی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

فرهنگ فارسی

نام مردی

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَعْبُدَ: که پرستش کنم
معنی أَعْبُدُ: می پرستم
معنی لَا أَعْبُدُ: نمی پرستم
معنی عَابِدٌ: عابد - پرستنده - عبادت کننده
ریشه کلمه:
عبد (۲۷۵ بار)
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
استخاره کن استخاره کن فال ای چینگ فال ای چینگ فال اعداد فال اعداد فال تک نیت فال تک نیت