اشک ریز

لغت نامه دهخدا

اشکریز. [ اَ ] ( نف مرکب ) اشکبار. گریان. رجوع به اشکبار شود. چشمی که اشک بسیار می افشاند. ( ناظم الاطباء ). || عاشق. ( آنندراج ) :
دیدی مرا بعید که چون بودم
با چشم اشکریز و دل بریان.فرخی.خاک لرزید و درآمد در گریز
گشت او لابه کنان و اشکریز. مولوی.

فرهنگ عمید

ویژگی چشمی که همواره اشک بریزد، کسی که گریه کند و اشک بریزد، اشک بار، گریان.

فرهنگ فارسی

( اسم ) گریان اشکبار .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم