لغت نامه دهخدا
کفعله اسم فاعل فی العمل
ان کان عن مضیه بمعزل
و ولی استفهاماً او حرف ندا
او نفیاً او جاصفة و مسندا
و قد یکون نعت محذوف عرف
فیستحق العمل الذی وصف
و ان یکن صلةال ففی المضی
و غیره اعماله قد ارتضی.
در فارسی : اسم فاعل نیز مانند مضارع از ریشه فعل یا فعل امر مشتق و ساخته میشود بدین نحو که به آخر ریشه فعل «نده » افزایند: زن ، زننده. رو، رونده. شو، شونده. خوان ، خواننده. گوی ، گوینده. بعض افعال ، اسم فاعلی ندارند یا اسم فاعلشان قلیل الاستعمال است ، چون خندیدن ، توانستن ، خستن. در این گونه افعال عوض اسم فاعل ، صفت فاعلی آورند، چون : خندان ، یا صفت مشبهه چون توانا، و اگر فعل لازم باشد اسم مفعول آورند چون : خسته. و بیشتر فعلهای لازم اسم فاعل ندارد. اسم فاعل در حالت نفی «نا» به اول آن درآید چون : ناچرنده و ناگذرنده.