ازکام

لغت نامه دهخدا

ازکام. [ اِ ] ( ع مص ) بازکام گردانیدن. ( تاج المصادر بیهقی ). مبتلی بزکام کردن کسی را: ازکمه اﷲ. ( از منتهی الارب ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم