احمام

لغت نامه دهخدا

احمام. [ اِ ] ( ع مص )احمام ماء؛ گرم کردن آب. || قضا و تقدیر کردن خدای تعالی چیزی را برای کسی. || نزدیک شدن. || حاضر آمدن. || در اندوه انداختن. || شستن خود را به آب گرم و به آب سرد. || احمام ارض ؛ تب ناک گردیدن زمین. || تب دادن. ( منتهی الارب ). تب آوردن. ( تاج المصادر ). || تب زده و بیمارغنج شدن. || تقدیر شدن از سوی خدای تعالی. || احمّه اﷲ؛ سیاه گردانید او را خدای. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

احام آب گرم کردن آب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال تاروت فال تاروت فال اعداد فال اعداد فال نخود فال نخود