گنجی

لغت نامه دهخدا

گنجی. [ گ َ ] ( ص نسبی ) خزینه ای. دفینه ای. منسوب به گنج. آنچه از گنج باشد. آنچه در گنج باشد :
درمهای گنجی بر آن کشت زار
بریزند پیش خداوندگار.فردوسی.به درگاه ایوانش بنشاندی
درمهای گنجی برافشاندی.فردوسی.سخن سنج و دینار گنجی مسنج
که بر دانشی مرد خوار است گنج.فردوسی.و رجوع به فهرست ولف شود.
گنجی. [ گ َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان سراجو از بخش مرکزی شهرستان مراغه که در 34هزارگزی جنوب خاوری مراغه و 13هزارگزی جنوب راه شوسه مراغه به سراسکند واقع شده است. هوای آن معتدل مالاریایی و سکنه اش 102 تن است. آب آن از رودخانه ٔلیلان و چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات ، نخود و کرچک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان گلیم بافی و راه آن مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به گنج آنچه از گنج بردارند : درمهای گنجی بر آن کشت زار بریزند پیش خداوند گار .
دهی است از دهستان سراجو بخش مرکزی شهرستان مراغه

دانشنامه عمومی

گنجی (زرآباد). گنجی، روستایی در دهستان تنبلان بخش کاروان شهرستان زرآباد در استان سیستان و بلوچستان ایران است.
بر پایه سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال ۱۳۹۵، جمعیت این روستا برابر با ۲۷۹ نفر ( ۸۶ خانوار ) بوده است.
گنجی (مراغه). گنجی یکی از روستاهای استان آذربایجان شرقی است که در دهستان سراجوی جنوبی بخش سراجو شهرستان مراغه واقع شده است.

دانشنامه آزاد فارسی

گِنجی
رجوع شود به:میناموتو
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم