می زدن

لغت نامه دهخدا

می زدن. [ م َ / م ِ زَ دَ ] ( مص مرکب )شراب خوردن. می خواری کردن. باده خوردن :
با عشق محرمیم چه خیزد ز دست عقل
خود کیست شحنه چون می با پادشا زنیم.قاآنی.ما خیمه به صحرای میامی زده ایم
با چنگ و رباب می پیاپی زده ایم.( منسوب به ملک الشعراء بهار ).

فرهنگ فارسی

شراب خوردن می خواری کردن باده خوردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم