نظام دادن

لغت نامه دهخدا

نظام دادن. [ ن ِ دَ ] ( مص مرکب ) بسامان کردن. مرتب کردن. سامان دادن. آراستن :
چو بی نظامی دین را نظام خواهی داد
نظام دنیا رانک بی نظام باید کرد.ناصرخسرو.نظام داد نظامات ملک را بسخن
چنان که کار مقیمان خاک را به سخا.انوری ( از آنندراج ).|| سلام نظامی دادن ( در تداول )؛ بشیوه نظامیان ادای احترام کردن.

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - نظم دادن ترتیب دادن . ۲ - منظم ساختن صف سربازان .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم