نظم دادن

لغت نامه دهخدا

نظم دادن. [ ن َ دَ ] ( مص مرکب ) آراستن. مرتب کردن. انتظام دادن :
انصاف تو مصری است که در رسته او دیو
نظم از جهت محتسبی داده دکان را.انوری. || پیوستن. نظم کردن. به شعر درآوردن :
سخن را سهل باشد نظم دادن
بباید لیک بر نظم ایستادن.نظامی.

فرهنگ فارسی

آراستن ٠ مرتب کردن ٠ انتظام دادن ٠ یا پیوستن ٠ نظم کردن ٠ به شعر در آوردن ٠
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم