فنا کردن

لغت نامه دهخدا

فنا کردن. [ ف َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) نابود کردن. مقابل فنا شدن :
دیده ما چون بسی علت در اوست
رو فنا کن دید خود در دید دوست.مولوی.

فرهنگ فارسی

نابود کردن مقابل فنا شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال چوب فال چوب فال کارت فال کارت فال کارت فال کارت